بین دوراهی چطور رفتار کنم که کسیو ناراحت نکنم

[Hds]

سلام وقت بخیر . ممنون میشم راهنماییم کنین دراین مورد.
ما به زودی زندگی مشترکمون رو شروع میکنیم ولی یه مساله ای از اول تا الان وجود داشته هنوزم هست اینکه مادرم به دلایلی دوست نداره خونه مادرشوهرم برم هربار میرم همیشه با استرسم به ندرت پیش اومده با دل خوش برم. الانم که نزدیک اینه که بریم سر خونه زندگیمون میگه اصلا حق نداری بری اونجا. این رفتنی که میگم در حد ۲ -۳ساعت بعد از کاره بعدشم میام خونه همین زهرمارم میشه. مثلا امشب شوهرم گفته فردا طهر بیا اینجا من گفتم اگه اجازه بدی بیام خونه اونم گفت باشه ولی خب میدونم ناراحت شده. در واقع بین ناراحت کردن مادرم و شوهرم ترجیح میدم مادرم ناراحت نشه درحالیکه شوهرمم برام عزیزه . مادرمو ترجیح نمیدم ولی مامانم ناراحت بشه از اونور بقیه خانواده یچیزی بهم میگن من حوصله حاشیه ندادم ولی عداب اوره این استرس .همیشه استرس اینو دارم اگه شوهرم گفت بیا خونمون چطور بگم نه

[رامونا]

سلام.

اینکه نمیخواین مادرتون ناراحت بشه قابل درک هستش،اما حرف ایشون منطقی نیست واقعا!

به هر حال آدم وقتی ازدواج میکنه خونواده همسرش عضوی از خانواده ش به حساب میان و قطعا در زندگیش تاثیرگذار هستن و رفت و آمد به وجود میاد.
.
دلیل مادرتون برای این مخالفت چیه؟

[sssssalar]

سلام.

اینکه نمیخواین مادرتون ناراحت بشه قابل درک هستش،اما حرف ایشون منطقی نیست واقعا!

به هر حال آدم وقتی ازدواج میکنه خونواده همسرش عضوی از خانواده ش به حساب میان و قطعا در زندگیش تاثیرگذار هستن و رفت و آمد به وجود میاد.
.
دلیل مادرتون برای این مخالفت چیه؟

س . این خانوم اولین دفعه که رفته مهمونی خونه مادر شوهرش بهش چلو ماش با کوکو سبزی دادن درعوض اینکه کباب و جوجه بدن
این خانوم هم به خونوادش گفته که الان نمیزارن بره خونه مادر شوهرش
قبلا گفته بود
زن برادرش هم طلاق گرفته رفته عقد برادر شوهرش شده

[Hds]

س . این خانوم اولین دفعه که رفته مهمونی خونه مادر شوهرش بهش چلو ماش با کوکو سبزی دادن درعوض اینکه کباب و جوجه بدن
این خانوم هم به خونوادش گفته که الان نمیزارن بره خونه مادر شوهرش
قبلا گفته بود
زن برادرش هم طلاق گرفته رفته عقد برادر شوهرش شده

سلام خانم یا آقای محترم اینا از کجا در اومد منو با کسی دیگه اشتباه گرفتید . چقد لحن حرف زدنتون بده. کاش سایت یه بررسی بکنه هرکسی پیام نده

[Hds]

سلام.

اینکه نمیخواین مادرتون ناراحت بشه قابل درک هستش،اما حرف ایشون منطقی نیست واقعا!

به هر حال آدم وقتی ازدواج میکنه خونواده همسرش عضوی از خانواده ش به حساب میان و قطعا در زندگیش تاثیرگذار هستن و رفت و آمد به وجود میاد.
.
دلیل مادرتون برای این مخالفت چیه؟

سلام حرفتونو قبول دارم رفتار مادرم منطقی نیست.به دلیل یسری رفتارها موقع عقد و خواستگاری و اینا حساس شده. حرفای اون اقا یا خانم هم کاملا اشتباهه منو با کسی دیگه اشتباا گرفته. من برادر شوهری ندارم که ازدواج کرده باشه و طلاق گرفته باشه و این حرفای بیخود و زشت نمیدونم از کجا در اومد.

[رامونا]

سلام حرفتونو قبول دارم رفتار مادرم منطقی نیست.به دلیل یسری رفتارها موقع عقد و خواستگاری و اینا حساس شده. حرفای اون اقا یا خانم هم کاملا اشتباهه منو با کسی دیگه اشتباا گرفته. من برادر شوهری ندارم که ازدواج کرده باشه و طلاق گرفته باشه و این حرفای بیخود و زشت نمیدونم از کجا در اومد.

خوب ببینید هر مسئله ای هم بوده باشه دیگه شما ازدواج کردین و مسئولیتهای زیادی از این به بعد به عهده تون قرار میگیره پس اگر مشکلی هم باشه باید توسط خودتون مدیریت بشه نه مادرتون.
طبیعیه که خانواده ها همیشه نگرانن و حقم دارن، اما مادرتون نباید تا این اندازه وارد قضایا بشن.

اول اینکه به دلیل حساسیتای مادرتون سعی کنین مسائل و مشکلاتی که احیانا اگر با خانواده همسر دارین پیش ایشون بازگو نکنین و اگر نیاز به راهنمایی یا راهکار داشتین حتما از مشاور کمک بگیرین.

دوم اینکه نیازی نیست شما برای انجام هر کاری در حیطه زندگی مشترکتون به مادرتون توضیح بدین که ایشون ناراحت و نگران بشن،
پس هر وقت منزل مادر همسرتون میرین یا کاری انجام میدین که فکر میکنین درسته اما برخلاف نظر مادرتونه به ایشون نگین.
کار بد و غلطی هم نیست،
چون شما یه فرد مستقل هستین که زندگی جدیدی تشکیل دادین و در برابر همسرتون و خیلی مسائلی که در حیطه زندگی مشترکتون قرار میگیره مسئولین .

[sssssalar]

سلام خانم یا آقای محترم اینا از کجا در اومد منو با کسی دیگه اشتباه گرفتید . چقد لحن حرف زدنتون بده. کاش سایت یه بررسی بکنه هرکسی پیام نده

سلام
من چه حرف بدی زدم که لحن صحبتم بده !
بله اشتباه گرفتم
رفتم دیدم اون کاربری که باشما اشتباه گرفتم این بود نام کاربریش
Hds.

[sssssalar]

خوب ببینید هر مسئله ای هم بوده باشه دیگه شما ازدواج کردین و مسئولیتهای زیادی از این به بعد به عهده تون قرار میگیره پس اگر مشکلی هم باشه باید توسط خودتون مدیریت بشه نه مادرتون.

نام کاربری ایشون خیلی شبیه اون کسی بود که این مشکلات را گفته بود . اشتباه گرفتم ایشون را

[Hds]

خوب ببینید هر مسئله ای هم بوده باشه دیگه شما ازدواج کردین و مسئولیتهای زیادی از این به بعد به عهده تون قرار میگیره پس اگر مشکلی هم باشه باید توسط خودتون مدیریت بشه نه مادرتون.
طبیعیه که خانواده ها همیشه نگرانن و حقم دارن، اما مادرتون نباید تا این اندازه وارد قضایا بشن.

اول اینکه به دلیل حساسیتای مادرتون سعی کنین مسائل و مشکلاتی که احیانا اگر با خانواده همسر دارین پیش ایشون بازگو نکنین و اگر نیاز به راهنمایی یا راهکار داشتین حتما از مشاور کمک بگیرین.

دوم اینکه نیازی نیست شما برای انجام هر کاری در حیطه زندگی مشترکتون به مادرتون توضیح بدین که ایشون ناراحت و نگران بشن،
پس هر وقت منزل مادر همسرتون میرین یا کاری انجام میدین که فکر میکنین درسته اما برخلاف نظر مادرتونه به ایشون نگین.
کار بد و غلطی هم نیست،
چون شما یه فرد مستقل هستین که زندگی جدیدی تشکیل دادین و در برابر همسرتون و خیلی مسائلی که در حیطه زندگی مشترکتون قرار میگیره مسئولین .

ممنونم. همه حرفاتو قبول دارم . مساله اینه ما هنوز توی دوره عقدیم و من خوته پدرمادرم زندگی میکنم

[Saltanat]

سلام وقت بخیر . ممنون میشم راهنماییم کنین دراین مورد.
ما به زودی زندگی مشترکمون رو شروع میکنیم ولی یه مساله ای از اول تا الان وجود داشته هنوزم هست اینکه مادرم به دلایلی دوست نداره خونه مادرشوهرم برم هربار میرم همیشه با استرسم به ندرت پیش اومده با دل خوش برم. الانم که نزدیک اینه که بریم سر خونه زندگیمون میگه اصلا حق نداری بری اونجا. این رفتنی که میگم در حد ۲ -۳ساعت بعد از کاره بعدشم میام خونه همین زهرمارم میشه. مثلا امشب شوهرم گفته فردا طهر بیا اینجا من گفتم اگه اجازه بدی بیام خونه اونم گفت باشه ولی خب میدونم ناراحت شده. در واقع بین ناراحت کردن مادرم و شوهرم ترجیح میدم مادرم ناراحت نشه درحالیکه شوهرمم برام عزیزه . مادرمو ترجیح نمیدم ولی مامانم ناراحت بشه از اونور بقیه خانواده یچیزی بهم میگن من حوصله حاشیه ندادم ولی عداب اوره این استرس .همیشه استرس اینو دارم اگه شوهرم گفت بیا خونمون چطور بگم نه

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوست عزیز
ابتدا بگم درجریان مشکلات شما هستم و تبریک میگم که بالاخره بعد اون همه فشار از ناحیه خانواده و فامیل به زودی زندگی مشترک زیر یک سقف آغاز میشه

به نظر میرسه همسر شما پذیرش این شرایط رو بهتر از مادرتون داره
و بهتر میتونه شرایط شمارو درک کنه
قبلا بهتون میگفتم نباید اجازه بدین مادرتون در روابط شما دخالت کنه چون بعدا باعث میشه کدوریت پیش بیاد
اما شما هنوز نتونستید این کار رو انجام بدین و این یعنی شما باید
روی همسرت کار کنی و سعی کنی با مادرت وارد چالش نشی

با همسرت با متانت و با احترام صحبت کن و بهش بگو شرایط گذشته
( توضیح بده مثلا همون موضوعات رو ) باعث شده مادرم ذهنیت
منفی داشته باشه و نگرانیش برای آینده زندگی مون رو این طوری بروز میده و میگه نباید بری خونه مادر شوهرت
دومرتبه برای شوهرت توضیح بده که نگرانی مادرم برای این هست
که میترسه توی خونه شما حرفی زده بشه که باعث کدوریت بشه و زندگی ما خراب بشه

درکلام ساده عمل مادرتون رو موجه و ساده لوحانه جلوه بده
تا شوهرت فکر نکنه به خاطر لجبازی هست
چون اگر همسرت با مادرت کینه کنه بعد از عروسی ممکنه شمارو تحت تمکین بگیره و اجازه نده اون طور که باید و شاید به خونه مادرت رفت و آمد کنی

چون این رفتار مادر شما واقعا بذر کینه و کدوریت میکاره

[رامونا]

ممنونم. همه حرفاتو قبول دارم . مساله اینه ما هنوز توی دوره عقدیم و من خوته پدرمادرم زندگی میکنم

درسته تا زمانی که خونه پدرتون هستین کنترل شرایط مشکلتره .
به نظر من تا زمانی که توی عقد هستین و مادرتون در جریان کارا و رفتارای شما قرار میگیرن ، سعی کنین با همسرتون صحبت کنین و بگین فعلا تا توی عقد هستین شرایط اینکه زیاد رفت و آمد داشته باشین رو ندارین.
و تاکید کنین این شرایط موقتیه تا زمانی که مستقل بشین.

اما یه نکته خیلی مهم هست که روش خیلی تاکید دارم،
اونم اینه که به هیچ عنوان به هیچ عنوان هیچ کلمه منفی در مورد مادرتون و کلا خانوادتون به همسرتون نگین.

فقط با یک دلیل اینطور بگین که خونواده من حساسن و من تا زمانی که پیششون هستم باید یه سری موارد رو مراعات کنم،همین.
دیگه بیشتر توضیح ندین و وارد جزئیات نشین که چرا حساسن یا اسم شخص خاصی رو نگین که مثلا مادرم اینطور میگه یا پدرم یا برادرم...
هر چی همسرتون دیدشون کلی تر باشه و کمتر درباره جزئیات منفی خونوادتون بدونن واسه ارتباطی که در آینده با خانوادتون دارن بهتره.
هم اینکه اینجوری هیچوقت دلیلی ندارن که از شخص خاصی توی خونوادتون کینه به دل بگیرن و یه دید کلی به قضیه دارن.

و اینکه بالاخره زندگی بالا پایین داره،
بحث و ناراحتی بین هر زن و شوهری پیش میاد.
توی اون لحظات وقتی آدم عصبانیه و مغزش درست کار نمیکنه ممکنه با تکیه بر اطلاعاتی که از قبل درباره خونواده همسر داره حرفی بزنه که خیلی سنگین و جبران ناپذیر تموم بشه...

[Hds]

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوست عزیز
ابتدا بگم درجریان مشکلات شما هستم و تبریک میگم که بالاخره بعد اون همه فشار از ناحیه خانواده و فامیل به زودی زندگی مشترک زیر یک سقف آغاز میشه

به نظر میرسه همسر شما پذیرش این شرایط رو بهتر از مادرتون داره
و بهتر میتونه شرایط شمارو درک کنه
قبلا بهتون میگفتم نباید اجازه بدین مادرتون در روابط شما دخالت کنه چون بعدا باعث میشه کدوریت پیش بیاد
اما شما هنوز نتونستید این کار رو انجام بدین و این یعنی شما باید
روی همسرت کار کنی و سعی کنی با مادرت وارد چالش نشی

با همسرت با متانت و با احترام صحبت کن و بهش بگو شرایط گذشته
( توضیح بده مثلا همون موضوعات رو ) باعث شده مادرم ذهنیت
منفی داشته باشه و نگرانیش برای آینده زندگی مون رو این طوری بروز میده و میگه نباید بری خونه مادر شوهرت
دومرتبه برای شوهرت توضیح بده که نگرانی مادرم برای این هست
که میترسه توی خونه شما حرفی زده بشه که باعث کدوریت بشه و زندگی ما خراب بشه

درکلام ساده عمل مادرتون رو موجه و ساده لوحانه جلوه بده
تا شوهرت فکر نکنه به خاطر لجبازی هست
چون اگر همسرت با مادرت کینه کنه بعد از عروسی ممکنه شمارو تحت تمکین بگیره و اجازه نده اون طور که باید و شاید به خونه مادرت رفت و آمد کنی

چون این رفتار مادر شما واقعا بذر کینه و کدوریت میکاره

ممنونم که حواستون به حرفای گذشتمم بود. همه اینارو میفهمم منتها مادره بزرگم کرده سنش بالاست مریضه دلواپسمه هم منو دوست داره هم شوهرمو. من نمیخوام واس شوهرم ذهنیت ایجاد بشه. میترسم هرطوری بگم برداشت اشتباه بشه هرچند حدس میزنم متوجه این حساسیت ها شده ولی به روی من نمیاره. فقط میگم کاش این یک ماهی هم بدون چالش بگذره فکر میکنم خیلی مسائل دیگه حل بشه چون خونوادمو میشناسم به هیچ وجه دخالت نمیکنن تو زندگی. الانم به خاطر یسری رفتارا حساسیت ایجاد شده

[Hds]

درسته تا زمانی که خونه پدرتون هستین کنترل شرایط مشکلتره .
به نظر من تا زمانی که توی عقد هستین و مادرتون در جریان کارا و رفتارای شما قرار میگیرن ، سعی کنین با همسرتون صحبت کنین و بگین فعلا تا توی عقد هستین شرایط اینکه زیاد رفت و آمد داشته باشین رو ندارین.
و تاکید کنین این شرایط موقتیه تا زمانی که مستقل بشین.

اما یه نکته خیلی مهم هست که روش خیلی تاکید دارم،
اونم اینه که به هیچ عنوان به هیچ عنوان هیچ کلمه منفی در مورد مادرتون و کلا خانوادتون به همسرتون نگین.

فقط با یک دلیل اینطور بگین که خونواده من حساسن و من تا زمانی که پیششون هستم باید یه سری موارد رو مراعات کنم،همین.
دیگه بیشتر توضیح ندین و وارد جزئیات نشین که چرا حساسن یا اسم شخص خاصی رو نگین که مثلا مادرم اینطور میگه یا پدرم یا برادرم...
هر چی همسرتون دیدشون کلی تر باشه و کمتر درباره جزئیات منفی خونوادتون بدونن واسه ارتباطی که در آینده با خانوادتون دارن بهتره.
هم اینکه اینجوری هیچوقت دلیلی ندارن که از شخص خاصی توی خونوادتون کینه به دل بگیرن و یه دید کلی به قضیه دارن.

و اینکه بالاخره زندگی بالا پایین داره،
بحث و ناراحتی بین هر زن و شوهری پیش میاد.
توی اون لحظات وقتی آدم عصبانیه و مغزش درست کار نمیکنه ممکنه با تکیه بر اطلاعاتی که از قبل درباره خونواده همسر داره حرفی بزنه که خیلی سنگین و جبران ناپذیر تموم بشه...

درسته حرفاتونو کاملا قبول دارم واس همین تا حالا حتی یک کلمه از کسی بد نگفتم چه خونواده خودم چه خونواده شوهرم. اوایل به شوهرم میگفنم مادرت اینو گفت اونو گفت ولی الان سکوت میکنم باخودم میگم هرچی باشه مادرشه میترسم حساس بشه نسبت به خونوادم و من شاید تحمل نداشته باشم چیزی بگه نسبت به خونوادم

[MohsenPSY]

سلام. من در صحبت های شما متوجه چیزی نمیشم؟ که چرا مادر شما از رفتن به خونه آن ها ناراحت میشه و چه عکس العملهایی داره؟

[Hds]

سلام. من در صحبت های شما متوجه چیزی نمیشم؟ که چرا مادر شما از رفتن به خونه آن ها ناراحت میشه و چه عکس العملهایی داره؟

سلام مادرم اول از همه اینکه خیلی احساس دلتنگی میکنه وابستگی زیادی به من داره. یسری حرفا واقعا شاید خاله زنکی باشه و از حوصله شما خارج باشه بخوام بگم ولی خلاصشو بگم اینکه همه حرفای مادرم شامل این نرفا میشه که خونواده شوهرت برات هیچکاری نکردن برات چیزی نگرفتن چرا خونه ما زیاد نمیان و حرفهایی ازین قبیل حالا من هرچقدر بگم من میرم خونشون منو تحویل میگیرن منو دوست دارن که واقعا هم همینطوره چون شب خواستگاری و بله برون و سر عقد یسری حرفایی مادرشوهرم زد که جالب نبود خودمم از دلم در نمیره ولی زندگیه با فکر کردن به اینچیزا رندگی خودمو نابود میکنم هرچقدرم در حقم خوبی کنه یادم نمیره یسری حرفا ولی واکنش نشون نمیدم. اما مادرم که مثل من فکر نمیکنه با خودش میگه دخترم الان بره اونجا خودشو داره کوچیک میکنه. میخواد شان و منزلتم حفظ بشه. واکنشش وقتی برمیگردم از خونشون اینه که باهام سرسنگینه زیاد محل بهم نمیذاره انقد فکر میکنه به اینچیزا سردرد میگیره. بالاخره مادرم مریضه سنش بالاست نمیخوام مشکلی براش پیش بیاد . مادرم خیلی مهربونه خیلی منو دوست داره این دوست داشتن زیاد یوقتایی هم منو اذیت میکنه و هم خودشو. در یک جمله رفتارهای گذشته براش ذهنیت ایجاد کرده

[MohsenPSY]

سلام مادرم اول از همه اینکه خیلی احساس دلتنگی میکنه وابستگی زیادی به من.... کرده

سلام. اگر می خواهید زندگی خود را نابود کنید این روند را ادامه دهید
بدون تعارف میگم
چرا؟
1. تا مادر شما و خانواده هر دو شما نپذیرند شما یک زندگی جدید تشکیل دادید. دخالت های آن ها از سر دلسوزی زندگی شما را نابود خواهد کرد و هر چه شما و همسرتان توجیه نباشید و به آنها دامن بزنید. زندگی تان خراب تر میشود
زوج ها برای طلاق می ایند به ان ها میگوییم مشکلتان چیه. میگویند مادر او فلان چیز را گفت. خواهرش فلان چیز
میگویم مشکل خودتون چیه که برای طلاق امدید. چیزی برای گفتن ندارند.
تا سر دیگران چه از دلسوزی چه از حسادت چه از روی خودخواهی در زندگی شما باشد زندگیتان شرین نمیشود
2. قرار نیست شما همه را راضی کنید. شما باید اولویت بندی کنید. اول خودت و زندگیتو و همسرت
بعد خانوادهاتون
3.اگر اتفاقی سر عقد افتاده. خواهر یا مادر همسرتون چیزی میگه. بریز دور. نبر پیش مادرت. ناخودآگاهانه لشکری کشی نکن. برخی برای مظلوم نمایی هم از این کارا میکنند
من باتون تند حرف زدم. چون دقیقا در نقطه ای هستی که اگر اشتباه بری. زندگیتون خراب میشه.

[MohsenPSY]

دوست داشتن زیاد و دلسوزی و... را ول کنید.
مادر و پدر انتخاب می کنند. بچه دار شوند. بخاطر دل خودشان است و نسبت به انتخابشان مسئولند
پس نمیتوانند به شما القا کنند که زندگیشون پای شما گذشتن و شما هم باید زندگیتون پای اون ها بذارید
احترام به پدر و مادر لازم ولی بخاطر اونها زندگیتون خراب نکنید
اگر هم کمک میخواهید حتما و حتما پیش مشاور برید و اموزش ببنید. چون باید زندگی مشتقلی شکل بدید

[Hds]

دوست داشتن زیاد و دلسوزی و... را ول کنید.
مادر و پدر انتخاب می کنند. بچه دار شوند. بخاطر دل خودشان است و نسبت به انتخابشان مسئولند
پس نمیتوانند به شما القا کنند که زندگیشون پای شما گذشتن و شما هم باید زندگیتون پای اون ها بذارید
احترام به پدر و مادر لازم ولی بخاطر اونها زندگیتون خراب نکنید
اگر هم کمک میخواهید حتما و حتما پیش مشاور برید و اموزش ببنید. چون باید زندگی مشتقلی شکل بدید

ممنونم از توجهتون. حرفاتونو قبول دارم منم تا حالا حتی یک جمله از خونواده شوهرم پیش خونوادم بد نگفتم چون بچه نیستم میدونم عواقبش دامنگیر خودمه. همه این حرفایی که میزنین رو بهش واقفم. منتها چی بگم مادرا منطق ندارن بهم میگه من دلم برات تنگ میشه دوست دارم حالا که داری میری قبلش بیشتر ببینمت جلو چشمم باشی. حرفاتون درست ولی چی بگم نمیتونم تند برخورد کنم مجبورم باملایمت صحبت کنم. امیدوارم بعد از شروع زندگی مشترک این مسائل دیگه وجود نداشته باشه

[MohsenPSY]

ممنونم از توجهتون. حرفاتونو قبول دارم منم تا حالا حتی یک جمله از خونواده شوهرم پیش خونوادم بد نگفتم چون بچه نیستم میدونم عواقبش دامنگیر خودمه. همه این حرفایی که میزنین رو بهش واقفم. منتها چی بگم مادرا منطق ندارن بهم میگه من دلم برات تنگ میشه دوست دارم حالا که داری میری قبلش بیشتر ببینمت جلو چشمم باشی. حرفاتون درست ولی چی بگم نمیتونم تند برخورد کنم مجبورم باملایمت صحبت کنم. امیدوارم بعد از شروع زندگی مشترک این مسائل دیگه وجود نداشته باشه

بله با ملایتمت بگویید.
مادر عزیزم. مادر گلم. دیگه یه روزی همه بچه ها میرن سر خونه زندگیشون.
بجاش یه نوه گوری گوری ناز هی میاد بت سر میزنه.
یه همچین چیزی. البته انتظارشون هم بالا نبرید
رابطه مادر و پدرتون چطوره؟

[Hds]

بله با ملایتمت بگویید.
مادر عزیزم. مادر گلم. دیگه یه روزی همه بچه ها میرن سر خونه زندگیشون.
بجاش یه نوه گوری گوری ناز هی میاد بت سر میزنه.
یه همچین چیزی. البته انتظارشون هم بالا نبرید
رابطه مادر و پدرتون چطوره؟

خوبن مشکلی نیست البته شبیه عاشق و معشوق برخورد نمیکنند یسری بحث هست معمولا بینشون ولی مشکل اساسی ندارند

[p.n]

سلام دوست عزیز
من هم مثل شما الان نامزدم و گاهی وقتها بین مامانم و نامزدم گیر می کنم . ولی انتخاب من همسرم هستش نه مادرم . اوایل ازدواجم همه چی رو به مامانم می گفتم و بیشتر طرفداری همسرمو می کردم . برای همین مامانم ازم ناراحت می شد و میگفت که تو کسی رو که تازه وارد زندگیت شده رو به خانواده ات ترجیح میدی . میگفت تازه که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار .
من هم گاهی آروم و گاهی هم با عصبانیت می گفتم که از این به بعد خانواده اصلی من همسرمه و من باید برای رضایت اون تلاش کنم نه شما .
تا اینکه کم کم به این نتیجه رسیدم که مجبورم گاهی وقتها به مامانم دروغ بگم و همه چی رو بهش نگم . درسته دروغ گفتن کار درستی نیست ولی بهتر از پاشیده شدن زندگی مشترک هستش . راستگویی فقط توی زندگی مشترک خیلی خیلی مهمه . چون پایه و اساس ازدواج موفق ، صداقته .
به نظرم شما باید به فکر همسرتون و جلب رضایت اون باشین نه هیچ کس دیگه . چون اون کسی که قراره یه عمر باهاش زندگی کنین همسرتونه . در ضمن به نظرم مادرتون خیلی غیر منطقی رفتار میکنن .
امیدوارم که این مدت باقیمونده تا عروسیتون به خوبی و خوشی بگذره و با همسرتون خوشبخت بشین .
ولی اگه مشکلتون خیلی جدی هستش و نگران هستین ، پیشنهاد می کنم حتما به مشاور مراجعه کنین و مادرتونو راضی کنین که ایشون هم با شما بیان . چون مشاور میتونه با مادرتون صحبت کنه و ایشون رو قانع کنه که کارشون اشتباهه .
من یه مشاور خوب میشناسم که شمارشو براتون مینویسم . اگه مایل بودین میتونین ازش کمک بگیرین .
به فکر همسرتون و زندگی مشترکتون باشین . چون بچه ها هرچقدر هم پدرها و مادرهاشون رو ناراحت کنن ، اونا خیلی زود میبخشن و فراموش می کنن . ولی ناراحت کردن همسر به این سادگی نیست . نمی خوام نگرانتون کنم ولی همون طور که میدونین زندگی های امروزی به یه تار مو بنده . با یه حرف کوچیک و مسخره ممکنه یه زندگی از هم پاشیده بشه .
پس جدی بگیرین و فقط به فکر خوشبختی خودتون و همسرتون باشین . مطمئن باشین پشیمون نمیشین .

[Hds]

سلام دوست عزیز
من هم مثل شما الان نامزدم و گاهی وقتها بین مامانم و نامزدم گیر می کنم . ولی انتخاب من همسرم هستش نه مادرم . اوایل ازدواجم همه چی رو به مامانم می گفتم و بیشتر طرفداری همسرمو می کردم . برای همین مامانم ازم ناراحت می شد و میگفت که تو کسی رو که تازه وارد زندگیت شده رو به خانواده ات ترجیح میدی . میگفت تازه که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار .
من هم گاهی آروم و گاهی هم با عصبانیت می گفتم که از این به بعد خانواده اصلی من همسرمه و من باید برای رضایت اون تلاش کنم نه شما .
تا اینکه کم کم به این نتیجه رسیدم که مجبورم گاهی وقتها به مامانم دروغ بگم و همه چی رو بهش نگم . درسته دروغ گفتن کار درستی نیست ولی بهتر از پاشیده شدن زندگی مشترک هستش . راستگویی فقط توی زندگی مشترک خیلی خیلی مهمه . چون پایه و اساس ازدواج موفق ، صداقته .
به نظرم شما باید به فکر همسرتون و جلب رضایت اون باشین نه هیچ کس دیگه . چون اون کسی که قراره یه عمر باهاش زندگی کنین همسرتونه . در ضمن به نظرم مادرتون خیلی غیر منطقی رفتار میکنن .
امیدوارم که این مدت باقیمونده تا عروسیتون به خوبی و خوشی بگذره و با همسرتون خوشبخت بشین .
ولی اگه مشکلتون خیلی جدی هستش و نگران هستین ، پیشنهاد می کنم حتما به مشاور مراجعه کنین و مادرتونو راضی کنین که ایشون هم با شما بیان . چون مشاور میتونه با مادرتون صحبت کنه و ایشون رو قانع کنه که کارشون اشتباهه .
از یه مشاور خوب میتونین ازش کمک بگیرین .
به فکر همسرتون و زندگی مشترکتون باشین . چون بچه ها هرچقدر هم پدرها و مادرهاشون رو ناراحت کنن ، اونا خیلی زود میبخشن و فراموش می کنن . ولی ناراحت کردن همسر به این سادگی نیست . نمی خوام نگرانتون کنم ولی همون طور که میدونین زندگی های امروزی به یه تار مو بنده . با یه حرف کوچیک و مسخره ممکنه یه زندگی از هم پاشیده بشه .
پس جدی بگیرین و فقط به فکر خوشبختی خودتون و همسرتون باشین . مطمئن باشین پشیمون نمیشین .

سلام ممنونم از توجه و پاسختون. گیر کردم واقعا. کاشکی زودتر این اتفاق بیفته بریم سر خونه خودمون.